بداء
بداء در لغت و اصطلاح
1- تقدیر حتمى و قطعى که هرگز تغییر نمىیابد.
2- تقدیر معلّق و مشروط، که در صورت فقدان بعضى شرایط عوض مىشود و تقدیر دیگرى جاى آن مىنشیند.
2. اراده: حرکت به سوی کار
3. تقدیر: برنامهریزی در مقام واقع
4. قضا = حکم: محکم ساختن و وجود خارجی دادن
أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ: عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ، لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ الْبَدَاءُ- ؛وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ، فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ. کافی، ج1، ص: 147
لوح محفوظ: علمی که هیچ گاه تغییر نمیکند علم مکنون مخزون (و عنده ام ا لکتاب) = (لوح محفوظ) که میتوان آن را علم ذاتی نام نهاد. این علم را به نبی اکرم هم نمیدهد، لذا احتمال بدا برای پیامبرصلی الله علیه و آله هم میرود.
لوح محو اثبات: مقام علم تعلیم شده است مقام تقدیر (یمحوا الله ما یشاء) قابل تغییر، علمی که به ملائکه و رسولان تعلیم میشود. {از علم مکنون(علم اول) بدا در علم فعلی (علم دوم) بدا حاصل میشود}.
قال الصادق علیه السلام: مَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیْءٍ إِلَّا کَانَ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ یَبْدُوَ لَهُ. در هیچ چیز برای خدا بداء حاصل نمیشود، مگر اینکه در علم خدا قبل از اینکه بداء شود، وجود دارد.
در مقام تقدیر با حفظ حریت انسان به او آزادی عمل میدهند: 1. فرصت 2. اختیار و آزادی 3. براساس عمل برنامهی انسان قابل تغییر است. در مقام فعل حق است.
2 مقام
1. علم حق: علم علت و مصدر فعل نیست، «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون: 28، یس». بلکه مصدر فعل حکمت است. در نظام عقلانی منشأصدور علم نیست، بلکه حکمت، عدل و فضل است. از علم استفاده کرده ولی آن را منشأ تصمیم گیری قرار نمیدهیم.
2. فعل حق: نظام تدبیر عالم و تقدیر آن است.
دو اصل بداء
1. خداى متعال قدرت مطلق دارد و مىتواند هر تقدیرى را عوض کند و تقدیر دیگرى جایگزین آن سازد، در حالى که از پیش هر دو تقدیر را مىداند و علم او هرگز تغییر نمىیابد.
خداوند در تکذیب عقیده آنان فرمود: «وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاء» مائده، 64. آیا نشنیدهاى که مىفرماید: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ: رعد، 39»
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»رعد، 11
«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَاْلأَرْضِ وَلکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» اعراف،96
امیرالمؤمنین علیه السلام: از رسول خداصلی الله علیه و آله در باره آیه «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ» پرسید. رسول خداصلی الله علیه و آله فرمود: چشمان تو را و چشمان امّتم را پس از خودم با تفسیر آن روشن مىکنم: صدقه به نحو مناسب، نیکى به والدین و انجام کار نیک شقاوت را به سعادت تبدیل مىکند و عمر را مىافزاید و از مرگِ بد نگه مىدارد. تفسیر الدرّ المنثور، سیوطى: ج 4، ص 66.
امام باقر علیه السلام فرمود: صله رحم اعمال را پاک مىسازد و رشد مىدهد، اموال را مىافزاید، بلا را دفع مىکند، حساب را آسان مىسازد و اجل را به تأخیر مىاندازد . کافى: ج 2، ص 470، حدیث 13.
اطلاق لفظ «بداء»
داستان: سه تن از بنی اسرائیل که پیسی و کچل و کور بودند، ملکی نزد آنان آمده و از فرد پیسی پرسید: چه چیزی برای تو دوست داشتنی است؟ او گفت رنگ و پوست زیبا،زیرا مردم از من پرهیز میکنند. ملک دستی به او کشید و او دارای رنگ و پوستی نیکو شد. از او پرسید چه مالی را دوست داری؟ گفت: شتر، پس به او شتری داده شد. به کچل گفته شد: چه چیزی نزد تو دوست داشتنی است؟ او گفت: موی زیبا و اینکه این وضعیت من عوض شود. از او پرسیده شد چه مالی را دوست داری؟ گفت: گاو، به او داده شد. به کور گفته شد: چه چیزی نزد تو دوست داشتنی است؟ او گفت: بینا شدن، پس بینا شد. از او پرسیده شد چه مالی را دوست داری؟ گفت:گوسفند، به او گوسفند داده شد. حیوانات زاد و ولد کردند تا اینکه برای این سه نفر صاحب شتر و گاو و گوسفند فراوانی گردیدند. روزی فردی پیسی به آنجا آمد و گفت: من مرد فقیری هستم که در راه مانده شدم و بعد از خدا به شما پناه آوردهام، شما را به آن کسی که به شما رنگ و پوست و اموال داده، چیزی برای سفرم بدهی. شفا یافتهی پیسی خودداری کرد. مسافر گفت: گویا تو را میشناسم، آیا تو همان پیسی نیستی که مردم از تو دوری می کردند و خدا به تو مال فراوانی داد. اگر دروغ بگویی، خدا به همان وضع تو را برگرداند. و آنگاه نزد کچل و نابینا رفت و فقط نابینا گفت: من نابینا بودم خدا مرا بینا کرد،فقیر بودم خدا مرا بی نیاز کرد و امروز هیچکدام از اینها را انکار نمی کنم. پیسی و کچل به وضعیت قبلی خود برگشتند.
موضوع :